ژوییسانس

ژوییسانس

زیگموند فروید در سال 1914 این مقاله را نوشته است و در آن درباره ی سه فرآیند مهم در فن روان‌کاوی صحبت می‌کند. یادآوری و تکرار و موشکافی مقاومت ها(working through) در جریان جلسات روان‌کاوی و تداعی آزاد روی می‌هد. مثلا وقتی که چرا چیزهای معینی را به یاد می‌آوریم یا چرا بعضی رفتارها را در ارتباط با روان‌کاو انجام می دهیم و چرا این رفتار ها را تکرار می‌کنیم با اینکه ممکن است مخرب باشد. در واقع فروید می‌گوید که با تکرار این کنش ها در صحنه‌ی درمان، درمانگر و مراجع در لحظه اکنون به آن دست می‌یابند و می‌توانند کارهای درمانی را رویش انجام دهند. خیلی مقاله جالبی است و خواندن آن را توصیه می‌کنم.

میتوانید این مقاله را با ترجمه‌ی من و ویرایش خانم دکتر صبوری در این لینک مطالعه کنید

https://nadiasabouri.com/freud-remembering-repeating-and-working-through/

 

اسم مقاله به انگلیسی:

REMEMBERING, REPEATING AND WORKING-THROUGH  (FURTHER RECOMMENDATIONS ON THE TECHNIQUE OF PSYCHO-ANALYSIS II)  (1914) 

سوژه احساسات متناقضی از خوشحالی، شوق و غریبه شدن با اسم خود تجربه می‌کند

چرا که به تازگی نوشته هایش منتشر شده است.

برای اولین بار.

مادر فردیست که نمی‌تواند خواسته هایش را مستقیم بگوید

فرزند همیشه پیام هایش را در لفافه دریافت کرده است.

گویی قراردادی نامرئی بین این دو برقرار است:

تو ندرخش تا من به خود احساس خوبی داشته باشم.

حال همه چیز روشن می‌شود

فرد می‌فهمد که چرا در تمام زندگی اش این گونه رفتار کرده است؛

او عشق مادر را به بهای فدا شدن خودش ترجیح داده است

مادامی که نتواند از خواسته‌ی محال خود دست بکشد،

نمی‌تواند به هیچ موفقیتی دست یابد.

یک قدم پیش تر

فائزه محمدی فائزه محمدی فائزه محمدی · 26 آبان ·

اکثر آدم ها از یک قواعدی پیروی میکنند، روی یک چیز هایی توافق دارند. ما آدم ها برای اینکه زنده بمانیم باید این قواعد رو یاد بگیریم و از محیطمون شناخت پیدا کنیم. منظورم همان فرهنگ و عرف جامعه است. این ها به انسان امنیت می‌دهد ولی او را محدود نیز میکند. گاهی افراد آنقدر غرق در اینها میشوند و آنقدر از ناشناخته ها وحشت دارند که به هیچ وجه از این قواعد عدول نمیکنند. برای همین افرادی که با هم زندگی می‌کنند و مراوده دارند به مرور شبیه هم می‌شوند، همه به یک شکل عمل می‌کنند. این رفتار نیز فواید و معایب خودش را دارد. به عنوان مثال گفتم که اگر فردی مانند بقیه عمل کند بهتر در جمع پذیرفته می‌شود. معایبش این است انسان ها شبیه هم می‌شوند، هیچکس کار جدیدی نمی‌کند و هیچ پیشرفتی به وجود نمی‌آید. واقعا این که فرد بر خلاف اکثریت فکر کند، معیار ها و قواعد خودش را بسازد کار سختیست. از هر کسی بر نمی آید چون این ناشناخته ها اضطراب زیادی ایجاد می‌کند .از طرفی افکار عمومی نیز طرف تو نیست و مجبوری به خودت اتکا کنی. من فکر میکنم عشق چیزیست که باعث می‌شود ما از خود فراتر رویم. فقط یک آدم عاشق است که حاضر است شبیه احمق ها به راه خودش پایبند باشد. یک آدم عاشق همه ی سختی ها را تحمل می‌کند، وقتی دیگران مخالف اون هستند و او را سرزنش می‌کنند او راه خود را می‌رود.آدم عاشق تنهاست

روان‌کاوی درمان از طریق عشق است

حالا باید پرسید عشق به چه چیزی یا به چه کسی چنین قدرت عظیمی را به آدم می‌دهد؟ فرق عشق عینی و عشق نمادین چیست؟ ابژه های بیرونی نمادی از چه چیزی در درون ما هستند؟

نحوه ی نوشتن

فائزه محمدی فائزه محمدی فائزه محمدی · 24 آبان ·

حس میکنم پست قبلیم شعاری و نصیحت کردنی شده

من تازه واردم نمیدونم چجوری بنویسم

میخوام احساساتمو بنویسم ولی زیادم شخصی نباشه

چقدر نوشتن سخته. از خودت بنویسی یجور برداشت میشه کلی بنویسی یجوری

سختیاش اینه که حتی جمع کردن یک مطلب قابل فهم و منسجم هم سخته

سختی دیگش اینه گفتم تمام حرفاتو با کلمات بگو حق نداری از عکس و فیلم استفاده کنی . چون آدمو راحت طلب میکنه

اصلا هر کسی که پیام منو میخونه

شما هر چی به ذهنتون میاد بگید

یک وابسته

فائزه محمدی فائزه محمدی فائزه محمدی · 24 آبان ·

وابستگی مسئولیت کیه؟

وابسته شونده؟

یا وابسته کننده؟

آیا دو طرفه هست؟

 صرفا یکی بگه تو منو وابسته کردی داره مسئولیتو از گردن خودش باز میکنه. ماهم مسئولیم به کی وابسته بشیم

نمیگم وابستگی بده بلکه میگم مراقب باشید دلتونو دست کی می‌دید

اونوقت تبدیل به بهترین رابطه ی دنیا میشه براتون

لذتی که تو اون وابستگی هست تو هیچ استقلالی نیست

اینکه یک نفر بشه مهمترین فرد زندگیت 

به عشقش بیدار بشی، تلاش کنی، زندگی کنی

همه جا پشتت گرمه میگی یکی هست که منو دوست داره و منو می‌خواد

اونوقت فکر میکنی میتونی همه کار کنی، از پس هر سختی بر بیای

براتون ابژه های سالم رو آرزو میکنم

کمپینگ

فائزه محمدی فائزه محمدی فائزه محمدی · 24 آبان ·

دلم میخواد ایون سان باشم و با نام چول برم کمپینگ

میخوام بگم که تو تا ابد در برابر گلی که اهلی کردی مسئولی .دخترک قبل از تو به تنهاییش عادت کرده بود میتونس با زندگی کنار بیاد. بعد تو وارد زندگیش شدی کم کم جای همه کسو براش گرفتی کم کم بهت اعتماد کرد و تغییر کرد. با آدما ارتباط گرفت امیدوار شد، شور زندگی درونش تپید. دخترک میترسه "اگه بره چی؟". داره این خطر رو میکنه چون تو ارزششو داری که برات خطر کنه. فکر میکرد با یک جرعه ازت سیراب شه فکر میکرد فقط لحظه ای با تو بودن وجودشو ارضا کنه ولی هر چقدر که بیشتر با تو میگذرونه تشنه تر میشه. تو وابستش کردی تو اگه بری اون آدم قبلی نمیشه. اگه نمیتونی مسئولیتشو قبول کنی وابستش نکن